اولین سفر...
سلام جیگر طلای مامان عزیزم دیگه حسابی خوردنی شدی و داری شیطون میشی دیگه میتونی یه وقتایی چیزی دستت بگیری مثل پتو تو یا وقتی شیر میخوری لباس منو.یه وقتایی هم سعی میکنی غلت بزنی ولی کامل نمیتونی برگردی. اینم یه عکس از سعی تو برای غلت زدن پسرم نیمه خرداد چند روزی تعطیل بود که ما با هم رفتیم به یه جای خوش آب و هوا (جاده شمال)که مامانی اینا اونجا خونه دارن.در واقع این اولین مسافرت تو بود البته اگه بشه اسمشو مسافرت گذاشت خیلی خوب بود و خوش گذشت همه بودن و ما هم یه آب و هوایی عوض کردیم .روزا هوا خیلی خوب بود و من هم شما رو میبردم تو طبیعت باهم یه گشتی میزدیم تو هم که عاشق بیرون و گردش رفتنی هیچی نمیگفتی فقط همه جارو...
نویسنده :
مامان نسرین
13:35